بویِ خوشِِِِ زندگی



به کلمه ی درست فکر می کنم.کلمه ی درست در هر لحظه.در جایی که پیرمردی می خواهد توی صف نونوایی از من جلوتر نان بگیرد و نوبت من است و توی نگاهش بی رمقی را احساس می کنم.به کلمه ی درست فکر می کنم وقتی خودم در اوج خستگی و ناامیدی و ناتوانی هستم و کسی که دوستم دارم تازه سر درد و دلش باز شده.به کلمه ی درست فکر می کنم پشت چراغ قرمز وقتی پسر بچه ای می خواهد چیزی به من بفروشد و نمی خواهم بخرم و تصویر جایی که شب در آن خواهد خوابید از جلوی چشمم رد می شود.به کلمه ی درست فکر می کنم وقتی نمی دانم این رفیقِ قدیمی ام دلش می خواهد از دردش بگوید و خالی بشود یا اگر یادش بیاورم نمک می شوم به روی زخمش.کلمه ی درست.همیشه به کلمه ی درست فکر می کنم.وقتی گشنه ام،ناراحتم،سرخوشم.بیشترِ وقت ها کلمه ی درست را پیدا نمی کنم.سکوت کلمه ی بهتری بود برای بیشتر وقت ها.اما همیشه به دنبال کلمه ی درست می گردم و حواسم از سکوت پرت می شود.که چه قدر سر به زیر است،که چه قدر تواناست.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

blackdecker جور وا جور من، سعدی نقطه زن CONRAD - فلزیاب کنراد 09197977577 دانلود بهترین های کامپوتر و موبایل آموزشگاه زبان اینترنتی حکمت مذهبی sabaht خواص خوراکی ها مرجع بازار فایل